آروشاآروشا، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

فرشته کوچولوی من ....

38 هفتگي عشقم

سلام آروشاي قشنگم... امروز دقيقا ٣٨ هفته است كه تو شكم مني. اين روزا خيلي سنگين شدم و راه رفتن و حتي نفس كشيدن هم برام سخت شده،ولي دوست دارم هر روز بازار برم تا كمتر گذر زمان رو حس كنم، شما هم كه تو شكم من همش داري وول مي خوري فكر كنم داري اون تو عربي ميرقصي😜... فقط ٦ روز ديگه مونده تا بياي پيشم ،يعني هفته ديگه اين موقع پيش خودمي. مي دوني دخترم! خيلي خوشحالم از اينكه اين روزهاي انتظار داره تموم ميشه و تو رو زودتر مي تونم ببينم ولي از يه طرفي هم حس مي كنم دلم واسه اين روزهام تنگ ميشه، دلم واسه اين لحظه هايي كه تو، تو وجود مني و فقط منم كه مي تونم حست كنم كه با هر تكونت منو قلقلك ميدي يا اينكه دردم مي گيره تنگ ميشه. يه جوري ميشم وقتي فكر مي كنم...
27 فروردين 1393

عید 93

سلام عشق کوچولوی من... عید سال 93 هم تموم شد و تو  الان 256 روزه که تو شکم من و با منی. خیلی زمان زیادی نمونده تا اومدنت و حس کردن بوی قشنگ بدنت... توی عید وقت نشد بیام و از اتفاق هایی که افتاد بگم، الان به طور خلاصه همشو میگم: امسال لحظه ی تحویل سال نو 29 اسفند 92 ساعت 8:27 شب بود... من و بابا مهدی لباسای نومونو پوشیدیم و پای سفره هفت سین کنار هم نشستیم... امسال سومین عیدی بود که من و بابا پیش هم بودیم و اولین عیدی بود که یه کوچولوی نازنین بینمون بود ( البته تو شکم من ). بعد از تحویل سال کلی عکس گرفتیم و رفتیم خونه ی مامان سا اینا، اونجا هم کلی عیدی از بابا سی و مامان سا گرفتیم، شام هم سبزی پلو با ماهی بود. روز اول عید نهار خ...
17 فروردين 1393
1